سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
[ و چون دهقانان انبار هنگام رفتن امام به شام او را دیدند ، براى وى پیاده شدند و پیشاپیش دویدند . فرمود : ] این چه کار بود که کردید ؟ [ گفتند : عادتى است که داریم و بدان امیران خود را بزرگ مى‏شماریم . فرمود : ] به خدا که امیران شما از این کار سودى نبردند ، و شما در دنیایتان خود را بدان به رنج مى‏افکنید و در آخرتتان بدبخت مى‏گردید . و چه زیانبار است رنجى که کیفر در پى آن است ، و چه سودمند است آسایشى که با آن از آتش امان است . [نهج البلاغه]
 
امروز: چهارشنبه 103 آذر 7

هوالعزیز

...که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق

چند سال پیش در جایی بحثی در گرفته بود درباره برگزاری یا عدم برگزاری جلساتی تحت عنوان «صحیفه خوانی». (صحیفه حضرت امام منظور است نه صحیفه سجادیه) برخی میخواستند چنین برنامه ای را ترتیب بدهند برای خودشان و دیگرانِ از اطرافیانشان؛ و برخی مخالفت نظری میکردند. به این معنا که تنها استدلال میکردند و سنگی بر سر راه برگزاری اش نمی انداختند.

اشکالی که مخالفانِ برگزاری چنان جلساتی وارد میکردند این بود که امام کیست که حالا برویم صحیفه اش را بخوانیم؟ یعنی آنجایی که باید بر روی آن انگشت گذاشت همین مسئله است که اساساً امام کیست؟ از مخالفان کسی در پی ایجاد شبهه نبود و اصل سخنشان این بود که مسئله اول و جدی ترِ جماعت مذکور، این است که نمیدانند امام کجای زندگیِ آنان است.

مطلب را جور دیگری هم میتوان گفت؛

در اردویی سخن از جایگاه «ولی فقیه» به میان آمده بود و یکی میگفت - و درست میگفت- که امرِ ولی راهِ «کمال» آدمی است؛ و بَل درست تر اینکه تنها راهِ کمال آدمی است. این مطلب، مطلبِ درستی است، اما چرا رفتارِ متناسب با آن، از معتقدین سر نمیزند؟ در پی کمال نیستند یا... . در آن جلسه کسی دست بلند کرد و مطلبی گفت که میتواند تأمل ما را سبب شود؛ اینجا آن را به نحوی که متناسب با حال باشد نقل میکنم؛

رخوتی که در برخی از متدینین - بسیاری- وجود دارد آیا ناشی از این نیست که امرِ ولی را در عرض سایر گفته ها می بینند؟ راهی در میان راهها؟

گذشته از این، ادبیاتِ «کمال» ادبیاتِ درستی است اما - در زمانه ما- نارسا. نارسا از این جهت که کمتر کسی از اهلِ این زمانه را به حرکت وامیدارد؛ ما ناگزیریم که ادبیاتِ «نجات» را هم به کار بگیریم و به آن بیاندیشیم، اگر چه با عزت نفس آدمی و کرامتش، همان ادبیاتِ «کمال» سازگارتر است. امرِ ولی تنها راهِ نجات آدمی است. این هر دو ادبیات - «کمال» و «نجات»- در اصل یکی است و بر هم منطبق، اما نیاز افتاده است تا تذکری صورت گیرد.

سیدعلی خامنه ای اگر بگوید بروید در تنوری که آتشش تازه گُر گرفته، کداممان حاضریم نعلین از پا به در آوریم و به درون آتش بخزیم؟ اگر در این مثال، به درون آتش نرویم، کاری غیراخلاقی انجام داده ایم؟ یا نشان از سستیِ پایه های ایمان و معرفت میدهد؟

بحث چیست؟ درک جایگاه ولی. اساساً در یک نگاه کلی از زندگی، جایگاهی که باید را به «امام» نداده ایم. بجاست که با طرح اینگونه مباحث و اندیشیدن درباره آن، از غفلت مضاعفی که بسیاری از ما را در خود فرو برده رهایی یابیم. ولایت نگاهی دوباره طلب میکند. باید بیشتر به آن بپردازیم.

تذکر نکته ای ضروری است و آن اینکه در طرح چنین مباحثی که روشن «مــــیــــنــــمـــــایــــــد»، اندیشه لازم است و اندیشه و اندیشه؛ باید تلاش کنیم بیشتر درباره چیزهایی که زیاد شنیده ایم اما شاید کمتر توجهی از ما جلب کرده باشد بیاندیشیم. مخصوصاً بیت الغزلی چون ولایت.

دریغ و درد که تا این زمان ندانستم

که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق

توضیح: ادبیاتِ خودتون رو عشقه! ما هنوز یاد نگرفتیم، اما خوب میشه؛ یواش یواش ادبِ وبلاگنویسی رو هم بلد میشیم. فقط یادتون نره تا اون موقع فریب این نثرِ مزخرفِ ما رو نخورید و هرچی میتونید عشقی تر بنویسید و بی تکلّف تر.

یاعلی

امضا: توسکا

 


 نوشته شده توسط وبلاگ گروهی:توسکا،افرا،... در شنبه 88/5/24 و ساعت 4:27 عصر | نظرات دیگران()
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 44
مجموع بازدیدها: 48062
آرشیو
جستجو در صفحه

خبر نامه